۰۹۱۵۲۰۲۷۶۰۰ درباره کتاب : ماجرا از گذشتههای خیلی دور، یعنی زمان کودکی هتکلیف و کاترین آغاز میشود. آقای ارنشاو، پدر کاترین، بچه رها شدهای به نام هیتکلیف را پیدا میکند و تصمیم میگیرد سرپرستی او را به قبول کند. اما پسر ارشد خانواده، هیندلی از همان بدو ورودِ هیتکلیف با او دشمنی میکند…
یكی از زیباترین جملات كتاب:
“حالت یک سگ ولگرد را نداشته باش که هر لگدی که میخورد، حقش است و از تمام دنیا به اندازه کسی که لگدش میزند، متنفر است!”
امیلی برونته نویسنده رئالیستی است که «بلندیهای بادگیر» را به زبان ساده روزگار خود نوشته است، اما رگههای رمانتیسم و سنت داستاننویسی گوتیک و فضاهای خیالی و حتی جادویی در کارش نمایان است. به طوری که بعضی از نقادان این اثر را «گوتیک» هم خواندهاند. به هر حال این رمان درباره عشقی ست قدرتمندتر از مرگ، و شور و سودایی خارقالعاده، بیهمتا و مرموز که گذشت زمان از جاذبهاش نمیکاهد. نابرابریهای جنسیتی و طبقاتی، مسائل مذهبی و عشق غیراخلاقی از خط قرمزهای انگلستان آن زمان بود که امیلی به راحتی در کتابش از آن سخن میگفت. ظلم و وحشت جاری در داستان نیز نارضایتی بسیاری را برانگیخته بود. راوی كتاب بلندیهای بادگیر، زنیست که ماجراهای عجیب و شورانگیزی از عشق در دو خانواده را شرح میدهد.
رمانی عاشقانه و غمانگیز با قلم امیلی برونته است. نثر این کتاب روان و ساده و رد پای سبک رمانتیسم در آن مشاهده میشود. علاوه بر آن او در روایت داستان خود از سبک رئالیسم نیز بهره گرفته است. داستان از زبان یک راوی به نام نلی گفته میشود. ماجرای این خانواده، حاصل دیدهها و شنیدههای اوست که خواننده را به قضاوت و شناخت شخصیتها دعوت میکند و هرجایی از داستان که نلی در آن حضور نداشته روایت را از زبان شخصیتهای دیگر نقل میکند. این رمان 20 فصل دارد و محصول قرن نوزدهم میلادی است. در قرن 19 میلادی در انگلستان صحبت کردن از مسائلی مثل نابرابریهای جنسیتی و طبقاتی، مسائل مذهبی و عشق خارج از عرف به نوعی ممنوع بوده است اما در این رمان میبینیم که امیلی برونته با شجاعت از زمان خود جلوتر میرود و با صراحت از مفاهیمی صحبت میکند. حوادث، شخصیتها و فضاهای داستان نشان از بازتاب زندگی شخصی امیلی در این رمان است. در واقع با نگاهی به زندگی امیلی برونته و شناخت اخلاق و روحیات او میتوان عناصر به کار رفته در این رمان را در زندگی شخصی او دید
***
«بلندیهای بادگیر» یکی از مشهورترین آثار امیلی برونته(۱۸۴۸-۱۸۱۸)، شاعر و نویسنده زن انگلیسی است. این کتاب، تنها رمان برونته است و داستانی عاشقانه اما تلخ و نافرجام را روایت میکند.
در بریدهای از خلاصه این رمان میخوانیم:
همین حالا از نزد صاحبخانهام آقای هیتکلیف بازگشتهام. از اینکه موفق به اجارهی این خانه شدهام در پوستم نمیگنجم. عمارت «تراشکراس گرینج» با نزدیکترین دهکده فاصلهی زیادی دارد و به همین خاطر برای من ایدهآل است. از طرفی طبیعت یورکشایر به قدری زیباست که نفسم را بند میآورد.
صاحبخانهام، آقای هیتکلیف، تنها کسی است که در همسایگی من زندگی میکند و به گمانم روحیاتی مشابه روحیات من دارد؛ او نیز از آدمها گریزان است. امروز که برای ملاقات به خانهاش رفتم در دروازهی عمارت ایستاده بود. صمیمانه گفتم: «اسم من لاکوود است و مستأجر شما در تراشکراس گرینج هستم.»
آقای هیتکلیف چیزی به زبان نیاورد، اما اخمهایاش در هم رفت. برای لحظهای به نظرم رسید که قصد ندارد من را به داخل دعوت کند، اما پس از درنگی کوتاه فریاد زد: «جوزف! اسب آقای لاکوود را به اصطبل ببر و از سردابه شراب بیاور.»
جوزف که خدمتکاری بسیار پیر بود افسار اسبم را گرفت، چپچپ نگاهم کرد و زیر لب غرغرکنان گفت: «خدا به دادمان برسد! مهمان آمده!»
معرفی این کتاب در فیلم زیر:
بازدیدها: 21